نامرد

"اگر تکیه گاهی به من دهید دنیا را تکان می دهم"

Sunday, May 28, 2006

حالا که می دانم
چشمان نازنينت بسته اند
حالا که خواب
تو را می برد آرام
تا سرزمين هزار رنگ خيال
آرزو می کنم
خواب مرا ببينی
***
در شقيقه هايم
سينه هايم
دستانم وگيسوانم
عطر هزار گل وحشی را پنهان کرده ام
عريان و پرخواهش
تشنه و مست
بر سر راهت خواهم نشست
تمام خوابهايم راکه تو دزديدی
پس خواهم گرفت
و برای مجازات
چشمهايت را خواهم بوسيد
خوابهايت را خواهم دزديد
و اگر خسته شدی
باز هم نگهت خواهم داشت
صورتت را بين سينه هايم
دستانت را بر شقيقه هايم
وپاهايت را به پاهايم
قفل خواهم کرد
تو را پياده به دشتی خواهم برد
که مهتاب آنجا حکم می راند
با تو خواهم خوابيد تا صبح
با تو خواهم ماند
....با تو خواهم ماند

1 Comments:

Blogger 4040e said...

ساده نیست
که آدم چیز دیگری باشد
جز به همان سادگی که هست
و مثل مرغابی
روی آبی باشد
که تهش پیدا نیست
آدم از بودن
خودش هم
خسته می شود
و به سادگی می میرد
آدم
ساده میمیرد کلا
ساده پرواز می کند
ساده اوج می گیرد
ولی بالاتر بودن
آدم را
از زمین و چیزهای چسبیده
جدا نمی سازد
آدم بال می زند
بال می زند
و بالا نمی رود
و غرق خواهد شد
مثل رتیلی که توی آب
افتاده باشد

Monday, May 29, 2006  

Post a Comment

<< Home