ناخن هایم کبود شده اند
لبهايم هم
دارم از درد می ميرم
در زهدانم کودک هزار ساله ای است
که سالهاست دارد خفه می شود
آی مامای زنان خودفروش
چنگالت را در زهدانم فرو کن
ديگر توان کشيدن اين بار را ندارد
کمرنحيف من
***
پاهايم می لرزد
دستانم هم
زعفران خريده بود
به دلار
همه را دم کرد
در قوری صدساله خانوادگی
همه اش را به خوردم داد
اين نطفه خفه نمی شود
***
هيولايی است کودک من
که من هنوز دوستش می دارم
مگر نه آن که از خون من است
جان گرفتنش را ديده ام به چشم
حس کرده ام او را
در تاريکی پنهان زهدانم
آی مامای زنهای خودفروش
بچه ام را زنده می خواهم
پدرش پول زياد دارد
هر چه خواستی به تو خواهم داد
***
صبح شد باز
به انتظار شب بايد نشست
ماما از بی آبرويی می ترسد
من نيز هم
... بايد به انتظار نشست
3 Comments:
زندگی برای من
خار داشت
نمی توانستم
نمی شد
نباید
اصلا
به دنیا
ببین مامان آبی
نه مرا بنداز
نه بزرگم کن
بگذار همینجا
روی شکمت
تویش
و نزدیک گرمی ها
و بوهای خوب
می مانم
می دانم
سخت است
ولی بهر حال
اگر سر زا نروم
من یکبار و تو
هزار بار دیگر
مرده ای
گفته باشم
che khabare? to dige chera inja ro approve gozashti? tagahte fohsho naseza nadari ya ..
nemidoonam
movaffagh bashi
to ba in zaboone charbo chilit mikham bedunam chan nafaro khar kardi?
loooooool
man nokaretam
Post a Comment
<< Home