نامرد

"اگر تکیه گاهی به من دهید دنیا را تکان می دهم"

Thursday, June 15, 2006

زير پوست من
حقيقتی است
که زندگی را از آن گريزی نيست
آنقدر بايد در رگهايم بدود و شکنجه ام بدهد
تا بالاخره يک روز سبز شوم
ازگودی زير چشمهايم
و از استخوانهای برآمده گونه هايم
بايد دانه تنم آنقدر سرما ببيند
که وقت بهار از تنبلی خواب نماند
گذشت آن روزها
که به فکر کردن می گذشت
در چهار ديوار اتاقم
رفت آن پوست نازک و نرم
که از پشت شيشه
آفتاب نازش می داد
خوب شد گذشت
...خوب شد که رفت
زندگی بايد مرا خرد کند و بسايد هنوز
هنوز
تيزی هايم
نمی گذارند بروم تا آن دورها
هنوز تيزی هايم
مرا زمين گير می کنند هر روز
آری بی جهت گرگ نشده ام
تا سبز نشده ام
نمی خواهم بميرم

0 Comments:

Post a Comment

<< Home