می دانم چرا بعضی وقتها آدم اخلاق و منطق و همه اين چيزها را ناخودآگاه می ريند بهشان، درست مثل وقتی که آدم اسهال می گيرد...حالا گور بابای منطق و اخلاق آدم بعضی وقتها به اصول شخصيتی و بديهی خودش هم می ريند...مثلا وقتی می دانی نبايد بنده خدايی را تحريک کنی و اصولا حال هم نمی کنی با طرف حال کنی و اصلا هم سنتان به هم نمی خورد و اگر تحريکش کنی به نوعی داری سو استفاده جنسی می کنی و خلاصه از نظری کار رقت آور و بيشرمانه و ترحم انگيزی است که باعث می شود آدم به شدت دلش برای خودش بسوزد...گذشته از اينها دارم کم کم چيزهای غريبی راجع به گذشته و ريشه روانی تحريکات جنسی خودم پی می برم که خيلی دردآور است..گاهی فکر می کنم اگر پی نبرم به نوعی بهتر است...نترسيد لزبين نيستم...رم نکنيد...هرمافروديت هم نيستم...قوای جنسی ام هم مثل قبل قوی است...خلاصه اينکه خيلی بد است آدم توی اين شرايط کرمش بگيرد که بنده خدايی را حشری کند، می شود گفت خيلی ترحم انگيز است دلم برای خودم می سوزد
نامرد
"اگر تکیه گاهی به من دهید دنیا را تکان می دهم"
1 Comments:
دلت برا همه آدما بسوزه
Post a Comment
<< Home