تقدير
در چشم تو، من شايد
گدايی باشم يا که جلادی
و يا دخترکی دلخوش
من اما
انگار
ازراعيل توام
زشت و هراسناک
خسته از مرگ
خسته از التماس
و تقديری که تو به آن ايمان داری
مرا و تو را
به کيفر گناهانمان
به يکديگر چنين سخت پيوند داده است
نه از آن پيوندی
که به مهر باشد و عشق و دوستی
پيوندی از سر جبر
و شايد
از سر درد
پيوندی که زشت ترين خيانت ها و
کريه ترين تنفرها را
يارای گسستنش نيست
تو را نيز
يارای گريز از من نيست
من ازراعيل توام
فرستاده ای در غالب فرشته ای شوم
زشت و هراسناک
خسته از مرگ
خسته از التماس
تقدير
تقديری که تو به آن ايمان داری
دستانم را به سينه تو زنجير کرده است
و دستان تو را بر سينه های من
می دانم
ترديد تو را می برد
نرم
و گاهی تيز
من اما با توام
و تو را يارای گريز نيست
آری
کابوسی هستم
که آنگاه که گاه چشم گشودن می رسد
ادامه می يابد در بيداری
من اما
از آنچه که هستم
ناراضی نيستم
و نيز خوشحال
تقديری که تو به آن ايمان داری
مرا اين چنين زشت و هراسناک نقش زده است
4 Comments:
ake hey :)
alave bar inke mojude nazanini hasti, banamak ham hasti, jedi migam, khodayi, in ake hey kheili chasbid
:)
chakerim
: )
Post a Comment
<< Home