آه از آن روزی که من به دام تو بيافتم
به دام تو
به دام تويی که شايد هنوز نديده ام
يا تويی که ديده ام
قهرت را شايد آن روز
به درد بگريم
من از دام بيزارم
من از تور بيزارم
من از دروغ بيزارم
دروغ خوب است گاهی
به شرط آنکه
شعور همراهش باشد
و تندی خودخواهی اش کم
می دانی
خسته ام
خيلی خسته
من خطا نمی کنم معمولا
اگر کرده ام از نادانی بوده است
زندگی سخت است اين جور
می دانی
قوانين من شايد
کس شعر باشد در نظر تو
:اما اصل اولش اين است
آن که آزارت نمی دهد را آزار نده
شايد بدَرم گلويی را
شکنجه نمی دهم اما
آنچه من را نامرد می کند
اين است
قانون های من خلاف قانون توست
و خوبی نامردی ام در اين است
غير از نامردی تعريف شده
در همان قانون های کس شعر
نامردی ديگری نمی کنم
در تعريف من
من خوبم
من با تمام خودخواهی هايم
با تمام بدی هايم
از خودم راضی ام
تو چطور؟
0 Comments:
Post a Comment
<< Home