تمام رگهای من
تمام نگاههايم
تمام تنم
پر است
از شيره شيرينی
بی رنگ
می تراود کم کم
از نوک انگشتانم
لبهايم
چشمانم و پستانهايم
و تن تو را
می آلايد
می پوشاند
...
آتشی است در من
هوسی است در من
می درد گاهی
افسارش را
کف دستانم
قعر چشمانم
کمرم
پاهايم
همه فرمانبر اوست
ديوی در من هست
شورشگری
گردابی
دامی
هوسی در من هست
بيش از دستانم
بيشتر از لبهايم
پستانهايم
کمر باريکم
يا سپيدی رانهايم
بيش از همه شان
دل تو
ديوانه اوست
بسترم تا گرم است
بيا
...
1 Comments:
man nemidoonam chera hamishe asheghe bastarhaye sardaam
Post a Comment
<< Home