دو الماس
دوياقوت
دو آويز
دو لاجورد ناب
دو زمرد
دو گوشواره
دو دستبند
نمی خواهمشان
دو دست
دو بازو
دو ماهيچه سخت
دو حامی
نمی خواهمشان
دو گوش
دو سنگ صبور
دو شنونده
دو شانه
دو آغوش
دوزانو
دوتکيه گاه
نمی خواهمشان
دواسکناس
دو برگ سبز
دوکاخ و
دو بيشه
دو باغ و
دو دشت
نمی خواهمشان
دو ماه و دو خورشيد
دو لب داغ
دو بوسه خيس
دو لبخند
نمی خواهمشان
دو مرهم
دو مخدر
دو خلسه
دو بستر نرم
دو هوس
دو نوازش
دو همخوابگی
نمی خواهمشان
اگر می دانستی
چقدر محتاج چشم تيز توام
ببيند
بدرد
مرا
اگر می دانستی
چقدر محتاج بيرحمی تو ام
بخراشد
بتراشد
مرا
پتکی می خواهم
چکشی
بکوبد
بسازد
مرا
اگر تيز بينی مثال عقاب
اگر برنده ای مثال خنجر
اگرسختی مثال فولاد
اگر پرتلاشی و زلال
مثال آب
اگر می دانی
اگر اندکی می دانی
از آنچه نمی دانم
تن من
ارزانی تو باد
فکرهايم
زيبايی هايم
آرزوهايم
همه تسليم تو باد
3 Comments:
افرین . این شعر خیلی خوبی بود . تکرارکلمه نمی خواهمشان هم خیلی به جا بود .
شعر جدید نمی نویسی ؟
: )
Post a Comment
<< Home