نامرد

"اگر تکیه گاهی به من دهید دنیا را تکان می دهم"

Wednesday, May 31, 2006

بين ليلی و مجنون، شيرين و فرهاد، کی بود ديگه بيژن و منيژه؟ حالا! بينشون يه خبرايی بوده و گرنه کارشون به جای باريک نکشيده بود که واسشون قصه در نمی آوردن! آخه کدوم خری با چش پاکی عاشق شده تا حالا، چشم مست و نمی دونم کمر باريک وچه می دونم چی چی فلان که ديگه چش پاکی نداره ، ديگه بگو طرفو ديدی ، يه تيريپ هم تو خواب و خيال باهاش رفتی، ديدی می صرفه تازه بايد يه تيريپ واقعیشم رفته باشی که نتونی ازش بگذری ، اون دوره که مردا عاشق دخترای راهبه می شدن خيلی وقته سر اومده تازه دوره اين ليلی ميلی هم از اين خبرا نبوده ...آدما دو دسته اند، يه عده عاشق می شن که وصف حالشونو بالا گفتم يه عده هم عاشق نمی شن، گلی به جمال اين دسته دوم. آخه عزيز من کدوم مرد يآ زنی رو ديدی که بره طرف جنس مخالف و چش پاک باشه؟ همه دلشون می خواد صداشو در نمی آرن.
خلاصه اينکه حکايت ماهم آخرش همينه...همه فک و فاميل جمع می شن سر ما رو می کنن زير آب بعدشم قصه در می آرن که بعله فلانی عاشق فلانی بود، همون روز اول که همو ديدن يک دل نه صد دل عاشق هم شدن( حالا عاشق چی چی هم شدن ديگه اونش بماند)، خلاصه داستانم معمولا اينجوری ختم می شه که جفتمون سقط می شيم به طريق دق، بعدم مارو کنار هم دفن می کنن و از قبر تو گل قرمز سبز می شه و از قبر من گل نمی دونم چه رنگی و اين دو تا گل به هم می پيچن که باز من درک نمی کنم واسه چی...حالا اينکه کدوم سگی هر شب به قبر منو تو می شاشه ، فقط سگ مرده شورمی دونه که هر شب يه ماده سگی رو می آره اونجا مهمونی

0 Comments:

Post a Comment

<< Home