آخرين روز از روزهای آفتابی
درست موقع غروب
من از اين جا می روم
دو بال سفيد بر شانه هايم سبز می شود
درست مثل او آقاهه توی فيلم اکسمِن
بالهای من هم به همان بزرگی و قشنگی خواهند بود
مطمئنم
وقتی رفتم
ديگر واقعا پشمم هم نيست که اينجا هوا ابری است
می روم آن دوردور ها
درست کنار همان پری لزبين خانه می گيرم
شايد هم اگر اجازه داد باهاش همخانه می شوم
بهش اجاره هم می دهم
بالهايش را برايش می شورم وقتی رفت حمام
آخر سخت است بال شستن
او هم اگر لطف کرد و حالش را داشت
بال مرا می شورد
زندگی قشنگی می شود
بی دردسر
زنها همين جوری لزبين می شوند
2 Comments:
ممنون که به پشم و به حمام و به شستن و به بال اشاره کردی
ghabeli nadash
Post a Comment
<< Home