آخرين هندوانه های توی يخچال هم تمام شد
صبر من هنوز تمام نشده
حشر سر جای خودش
مثل مجسمه بودا به حالت ريلکسيشن نشسته
امروز را بی خيال من شده است
شب را نمی دانم
آدم از يک دقيقه ديگرش خبر ندارد
برگ که از درخت می افتد
تا به زمين برسد
هزار تا چرخ می خورد
از اين دری وری ها
هنوز متعادل نشده ام
قيافه ام متعادل است ولی
کسی نمی تواند بفهمد پشت پلکهای نازک من چه می گذرد
همين خوب است
دلم می خواست با تمام گريگوری های زير 20 سال تهران
به خصوص افغانی ها
بخوابم
به جای اينکه آدم را ليس بزنند
درسته می خورند
زن لخت کم ديده اند
کاش همه دخترهای باکره باهاشان بخوابند
اين جوری حق به حقدار می رسد
از اين حرفها
از ديوار خسته ام
از آسمان هم
دچار نوعی تب نوبه مدل جديد شده ام
چيزی شبيه به جنون ادواری با دوره های کوتاه نيم ساعته
دلم می خواهد همه را بکنم
از هيچ چيز هم خجالت نمی کشم
مثل چرکی می ماند که مانده باشد توی زخم
و بعد از مدتها همه اش باهم بپاشد بيرون
نمی دانيد چه کيفی دارد
درد آدم کم می شود
آدم احساس سبکی می کند
همسايه مان پسری دارد
خيلی بچه مزلف است
خيلی
دلم می خواست بهش لطفی بکنم و
با هر چه که دوست داشته باشد
بکنمش
خيلی می خارد بيچاره
اينجا همه می خارند تقريبا
دور و بر خانه را می گويم
شما باکره ها به خودتان نگيريد
شما مرد ها هم به خاريدنتان ننازيد
شما را نمی گويم
چشمهای اين پسر افغانی بدجوری يادم مانده
خيلی پر بود
از همه چيز
بايد 15 ساله باشد
يا کمتر
از چيز های چندش آور حالم به هم نمی خورد ديگر
کثيف شده ام
مثل کرگدنی که توی لجن ولو شده
و خيلی می چسبد به جان شما
خيلی
تو هم زبان نفهمی
به شدت
هنوز دلم می خواهد تو را
ديوانه وار
تنم مثل خر چموشی شده است
جايت خالی است
اگر بودی
...
بدبختی روی تو هنوز تعصب دارم
دلم برايت می سوزد
راست می گفتی گير آدم های خل و چل می افتی
بيمارهای جنسی و هرزه ها و ماده گرگ ها را هم به ليست اضافه کن
واکسن هاری را به گمانم وقتی بچه بودم نزده ام
گرگ ها هم هاری می گيرند؟
من که گرفته ام
فقط ايدز مانده
با کاندوم و بی کاندومش را نمی دانم
اگر دوام آوردی
جلوی تن چموش من
مساله کاندوم حل می شود
متلک
سه تا کاميون چنار درسته با پوست
به قطر مينيمم 50 سانت
سفارش داده ام
برای ماتحت آنهايی که متلک می گويند
امروز فرداست که برسند
منی را فقط مردها دارند
استمنا همان خالی کردن منی است
مال زنها پس چه می شود؟
بيخود نيست آدم بی سکشوال می شود
تکليف آدم معلوم نيست
يا از نادانی است
از اين عربی از همان اولش هم بدم می آمد
توی زبان نفهم
دلم می خواهدت
به جهنم که لاغری
به درک
زور هم نداشتی به تخم نداشته ام
اگر بودی
...
حيف که اين تعصب خرکی دست از سر من بر نمی دارد
انگاری توی خون آدم است
خسته شدم
مهمان آمده
بروم ببينم هيز است يا نه
بايد 50 ساله باشد
خاک توی سرت
آدم را به چه روزی می اندازی
حکايت همان قزوينی و اصفهانی است
خاک تو سر اصفهانی ات کنم
هم خودت بی نصيب می مانی
هم مرا به بدبختی می اندازی
پشيمان شدم
ببخشيد
غلط کردم
قهر نکن
حالم خراب است
خودم که گفتم
بيمارم
گه خوردم
روتو بر نگردون جون من
دلم خون می شه
فدات شم
بميرم برات
ببخشيد
برات چی کا کنم منو ببخشی؟
دوست دارم جون عزيزم
می ميرم برات
قربون اون دستای نازت
دستو نکش
ببخشيد
اينجوری آدم به گه خوردن می افتد
تن من از همه بيشتر می خارد
الان اگر با ترکه آلبالو
به جانم بيافتی
سکشواليته ام بالا تر می رود
فقط اگر خودت از نفس نيافتی
الان وحشيانه ترين سناريو های سکس را توی مخم دارم مرور می کنم
بی وقت است بدبختی
نيستی اين دوروبر ها
اکثر زنها وقتی آن کسی که بايد دور و برشان نيست
وا می دهند
تقصير هم ندارند خدايی
مردها هم همان پخ اند
زندگی عادلانه است
خيلی عادلانه است
مثلا
اينکه هر قدر بکنی
همانقدر هم می شوی
نصف بيشتر کارهای مهم دنيا با فعل کردن صرف می شوند
کردن مهم است
باور کنيد
0 Comments:
Post a Comment
<< Home