ديگر يک چيز را مطمئنم
مال من هم اگر نشوی
برايم کافی هستی
تمام تلاشم را کرده ام
که از چشمم بيافتی
همه چيز بدتر شد
هوسهايم
هوس انگيز بودن تو
دل من
دلبری تو
همه چيز بدتر شد
هر چه تقلا می کنم
دست بندم تنگ تر می شود
مثل دست بندهای مدل جديد است آخر
می ترسم دستهای نازنينم قطع شوند آخر
می ترسم
آنوقت فقط خودت بايد به دادم برسی
بايد همه اش از تو گدايی کنم
گر چه
گدايی کردن از تو هم لذتی دارد برای خودش
می ترسم
می ترسم وقتی تو را ديدم
لال بشوم
يا گريه ام بگيرد
می دانی که خل وضعم
اين روزهای لعنتی دير می گذرند
دارند مغز مرا می خورند
اما می دانم
اگر مال من هم نباشی
اگر از آسمان سنگ هم ببارد
اگر تمام نفرين های دنيا هم گلويم را بگيرد
باز با تو خواهم خوابيد
از تو نمی توانم بگذرم
حتی اگر بتوانم هم
نمی گذرم
0 Comments:
Post a Comment
<< Home