رنگ به رنگ می شود دنيا
رنگ به رنگ می شود چشمان من
چشمان تو
پاييز
بهار
زمستان و تابستان
هوس
خستگی
حسرت
شرم
رنگ به رنگ می شود دستانم
دستانت
چشمانم
چشمانت
و تمام معشوق های من روزی
لبخند تلخی به من هديه خواهند داد
به نوبت
و نخواهند ديد
اشک تلخ را
که از گوشه چشم من می گريزد
و خواهند گفت
از عشقهای جديدشان
تا مرهمی باشد بر زخم هايی که من بر دلشان نشانده ام
دلم می خواست پروانه بودم
يا بازيچه کوچکی شايد
از اين همه انتظار
اين همه توقع خسته ام
می خواهم عروسک رامی باشم
در دست اولين کسی که مرا بردارد
می خواهم کمی نقش رفيقه پتياره را کنار بگذارم
...اگر بگذارند
3 Comments:
من دلم بازيچه مي خواد کسي که دلش لاي ژاهام له کنم.حرصش را دربيارم مي فهمي؟
عنكبوت
خسته آخرين تار را جمع مي كند
پروانه خواهم شد
آخرش پروانه خواهم شد
lehesh kon, halesho bebar
hala be man che rabti dash in ghaziye?
Post a Comment
<< Home