باد می چرخد
باد می رقصد
سيگارم را می سوزاند و می سوزاند
باد می لرزد
می لرزاند
برگ را درخت را
موهای لَخت لَخت را
باد می رقصد
سيگارم را می سوزاند و می سوزاند
باد می لرزد
می لرزاند
برگ را درخت را
موهای لَخت لَخت را
به گزگز می اندازد
گوشت نرم و سفيد رانهايم را
پوست آفتاب خورده دستان و بازوانم را
دستانم انگار کم کم کمرنگ می شوند
مثل دستان دختری که مانده است تا بکارتش را بدرند
سفيد سفيد
مثل ياس
مثل نديمه های توی حرمسراها
تسليم
رامِ رام
پاهايم سُست می شوند
ايستاده
چشمانم به جای دوری خيره می مانند
مثل شيشه
مثل يخ
انگار سالهاست
تنم را به نگاه خريدار مردی به حراج گذاشته ام
همين جا
درست وسط اين راه باريک
که مَردی دَرش نيست
انگار سالهاست
مَردی نديده ام
باد می چرخد و می چرخاند
نگاه من را دور تن گِرد آسمان
گردبادی انگار
پاهايم را می کَند از خاک
مردی می آيد انگار
بوی خون می دهد دستانش
مست است
ريشش راهم نتراشيده است
باد آرام است
من هم
وسط راه نشسته ام
زانوهای زخمی ام را از خون پاک می کنم
...مَردی می آيد انگار از دور
3 Comments:
: )
akharesh nafahmidaam moohaye lakhte ya moohaye lokht ;)
migaam chera neveshteye man anonymous shode? hatman esme mobarako yadam rafte benevisaam :)
Post a Comment
<< Home