دلم می خواست موهايم را بتراشم از ته
يک لباس سفيد بلند بپوشم
بدون آنکه زيرش چيزی بپوشم
توی يک خانه خيلی قديمی که يک صندلی و يک تخت دارد
و يک پنجره رو به آسمان
بنشينم و بنويسم
و نقاشی کنم و آواز بخوانم و فرياد بزنم و برقصم مثل ديوانه ها
تا بلکه اين حس که من را پر کرده از واماندگی
از من جدا شود
دلم می خواست
کمی بيشتر می دانستم
0 Comments:
Post a Comment
<< Home