ای زيباترين اتفاق هزاره های سرد
ای سبزترين تصادف بهار
ای بکرتر از نخستين لحظه سپيده دم
بدون تو فعل بودن من
به خواهم نمی رسيد
اگر می رسيد
اينچنين پر از زندگی نمی بود
ای سبزترين تصادف بهار
ای بکرتر از نخستين لحظه سپيده دم
بدون تو فعل بودن من
به خواهم نمی رسيد
اگر می رسيد
اينچنين پر از زندگی نمی بود
***
به نياز بارها
مشت های کوچکم را
بر سينه بيگانگان فرود آورده ام
تو را اما
به نياز نخواسته ام
به مهر می خواهمت
***
شکستن مرا ببين
می دانم که آسان شکسته ام
خوب بنگر
بی آنکه بهانه ای بيافرينی اين بار
خيره شو بر پيکر من
بی آنکه چشمانت را ببندی
عريان تر از آنم
که دستان تو از من بگريزند
...دروغی در من نيست
***
گوشه های لبهايت را بگو
لبخند را از تو ندزدند
...دوست دارم لبخندت را
***
دنيای من چندی است
رنگ صدای تو را گرفته
و تو مدام
می گريزی از من
آنچنان که نخستين لحظه سپيده دم
از پيش چشمانم
می دانم تمام دنيا منتظرت است
اما خوب بود
کمی هم با من می ماندی
براي تو زيبا شده ام
...حيف است که نمانی
0 Comments:
Post a Comment
<< Home