يا من يک بعدی شده ام
يا دنيا
همه چيز به رنگ مايع لزج و بی رنگی درآمده است
با بويی که به ياد آدم می ماند
همه چيز در حرکت موزون بی انجامی انگار
مکرر می شود
يا من ديوانه شده ام
يا دنيا
همه چيز در شقيقه های ورم کرده و تب دار من
چون نبضی
حرکت موزونی
می زند انگار
همه چيز رنگ گرگ و ميش صبح است انگار
بی رنگ
همه چيز در هوس من معلق مانده است
من هم
دنيا هم
مرگ هم
گيجم
تب دارم انگار
...لزج و بی رنگ
می خرامد انگار
توی رگهام
***
می خرامد
روی گردن
روی شانه
روی پستان
گرم و نم نم
روی ناف وروی چانه
لای لبها
می خرامد
ذره ذره
توی حلق و زير دندان
گرم و آرام
گرمی يک موج لذت
می خرامد
توی رگهام
3 Comments:
جالب مي نويسي خوشم اومد .فقط . . .
faghat?
کاملن در انتقال حسهایت موفقی ...نه خسته خانم !1VIRGIN
Post a Comment
<< Home