نامرد

"اگر تکیه گاهی به من دهید دنیا را تکان می دهم"

Friday, August 25, 2006

نشسته ام آرام
خيره شده ام
به خون لخته شده روی رانهايم
که کم کم خشک می شود
چشم عضو شگفت انگيزی است
زوم آوت می کنم
رنگ آلبالويی خون لخته شده
با کاشی و سراميک سفيد حمام
خوانايی عجيبی دارد
مثل اين می ماند
که زنی با پوست شيرگون
سوتين و شرت زرشکی پوشيده باشد
قشنگ است
زيبايی هميشه تضاد را در خود دارد
و خنده دارش اين جاست
در نهايت تضاد می رسد به نوعی هماهنگی
نوعی هارمونی ماندگار
خيلی عجيب است
کاش اين گيجی بپرد از سرم
خوبی اش اين است که حداقل
می دانم
دوباره يکی از همان شوک های ماليخوليايی است
...تمام می شود بالاخره

3 Comments:

Anonymous Anonymous said...

اولن خودت مارو تحویل می گیری که کامنت میذاری دویمن عرض شودجهت اطلاع که متلک پشت کامنتتونو هم گرفتم سیمن هم در جواب پشتی اول بگم (آخه پشت اصولن بدلیل جذابیتهای بی پایانش در راس اموره! بر خلف جایی که بهش دادن!!می بینی؟اینم ازون تضادهای خوشگله ها!!!)دلیلش اونی که فکر می کنین نیست سرکاره نامرد بی آزار دوست داشتنی <;! و در جواب معنای ظاهر کامنت هم عرض شود به زوی چشم . در اولین فرصت ، که شاید بعد همینجا نوشتن باشه .شاید .و پنجمن که به مالیخولیات حسودیم شد . اگه این مرض واگیریه یا وادادنی! خواهشن بیشتر پیش ما بیا. نترس . همشو نمیگیرم. من انصاف دارم! و ششمن الان که خوندم دوباره دیدم چهارمن نداره ولی پنجمن داره! که گمونم یا گم شده یا اشتباه. پس فعلن تا بعد!1

Friday, August 25, 2006  
Anonymous Anonymous said...

:)

Friday, August 25, 2006  
Blogger kermshabtab said...

خوبی تو؟؟
دیوونه نگرانتم

Saturday, August 26, 2006  

Post a Comment

<< Home