نامرد

"اگر تکیه گاهی به من دهید دنیا را تکان می دهم"

Friday, October 06, 2006

حق با تو است رفيق
لنگ می زند
بدجور هم لنگ می زند
تازه غير از اين هم
من همه چيز را آن طور که هست نمی نويسم
خيلی تفاوت دارد
نوشتنم افتضاح است
واقعيت قبيح تر از آن است که من می نويسم
چيزی که به چشم من خوش بيايد
از کجا معلوم
به چشم رفيقه ديگری خوش باشد
نوشته های من همه شکل احساس من را دارند
که می لنگد
***
راست می گويی
هر کسی طبعش يک طوری است
مال من بدبختی چلاق است
می لنگد
جدی می گويم
حالا که خوب فکر می کنم
خيلی هم می لنگد
انگار يک پايش کوتاه تر است از آن يکی
تعادل ندارد
دليلی دارد حتما
فکر کنم خودم چلاقش کرده ام
بلايی سرش آورده ام
قبلا ها
فکر کنم قبلا ها چلاق نبود
ولی بدبختی اين جاست
من چلاقش را بيشتر دوست دارم
می دانی
اعتماد چيز خوبی نيست
خوب است
اما کمر آدم را می شکند
من منطق دارم
من خوبم
برای همين است که اعتماد برايم تجويز نکرده اند
می گويند برای من عوارض بدی دارد
قبلا ها اعتماد کردم
به بنده خدايی
عوارضش خيلی بد بود
الان ديگر نا ندارم دوباره امتحان کنم
مجبورم بگويم
همين که هست
کاريش نمی شود کرد
من به کسی محتاج نيستم
مشتاق شايد باشم
محتاج اما نيستم
راست می گويی رفيق
می لنگد
خودم می دانم
ولی اين جوری بيشتر خوش می گذرد
بيشتر می چسبد
کسی هم به خودش نمی گيرد چيزی
همه چيز مرتب و حساب شده می ماند
بدبختی و دردسر ندارد
می دانم می لنگد
فکر کنم تمام فاسق هايم می دانند که می لنگد
می دانم
اين طوری بيشتر می صرفد آخر

1 Comments:

Anonymous Anonymous said...

نگفتمت مرو آنجا که آشنات منم ، در این سراب فنا چشمه حیات منم..نگفتمت که تو را ره زنند و ....اگه دوست داشتی بقیشو از شمس تبریز بخون.

Sunday, October 08, 2006  

Post a Comment

<< Home