تمام دستهای دنيا را اگر به من بدهی
برای لمس تن تو کافی نيست
و تمام دشتهای بی در و پيکر دنيا
برای فرونشاندن عطش چشمهای من
تنت را از هزار تن ديگر جدا کرده ام
نه از آن جهت که جدای از ديگران بود
چيزی در تو هست
که برای يافتنش بايد
تمام دشت تنت را با چشم جست
با دست کاويد
همانهايی که پنهانشان می کنی
همانها را می گويم
تا پيدايشان نکنم
دست بردار نيستم
می دانم عزادار شده ای
به منطق و فلسفه قسم
...چاره ای ندارم
دلم بدجوری هوست را کرده
بروم يک سيگار بکشم
بلکه بپرد از سرم
0 Comments:
Post a Comment
<< Home