نامرد

"اگر تکیه گاهی به من دهید دنیا را تکان می دهم"

Thursday, October 12, 2006

رفيق يا غريبه
فرق چندانی ندارد
بگذريم
شده است تا حالا
با يکی بخوابی و کلی بچسبد
و طرف هيچ وجه اشتراکی با تو نداشته باشد
غير اينکه در همخوابگی علايق مشابهی با تو داشته باشد
برای من زياد پيش می آيد
رفيق يا غريبه
باز هم می گويم فرق چندانی ندارد
چيزی را عوض نمی کند
غير آنکه ابراز علاقه کوچکی باشد
از طرف من به خواننده ای که نمی شناسمش
شده است تا حالا يکی از همان يکی هايی که سکسشان خوب است
و تو از خوابيدن باهاشان لذت می بری
بخواهد تو را رام کند؟
برای من زياد پيش آمده است
من ادعايی ندارم
ولی زبان تن را بهتر از زبان فارسی و انگليسی می فهمم
بقيه زبانها که بماند
شده است تا حالا
بدجوری محتاج سکس يکی از همين يکی ها بشوی
و رک و راست بگويی که آدم حسابی
من فقط تو را برای سکس می خواهم؟
برای من زياد پيش آمده
شده است تا حالا که يکی از همين يکی ها
با تو لج کند و تو را از امتياز خوابيدن باهاش محروم کند؟
برای من
با اين که جای تعجب است
زياد پيش آمده است
احمقانه است
مردها هم زنانه اند
مردها می شود گفت زن ترند
لوس تر و بهانه گير تر
رفيق يا غريبه
من به بی کلاسی
يا باکلاسی
يا به کلاس گذاشتن اعتقادی ندارم
به بی محلی
بامحلی
به اين جور چيزها اعتقادی ندارم
راستش را بخواهی
مخ من الگوريتم ساده ای دارد
سکس
صداقت
معامله پاياپای
اگر منفی بود
برو به خانه اول
من چيز زيادی نمی خواهم
فکر کنم مردها دلشان می خواهد زنها زياده خواه باشند و انحصاری
رفيق يا غريبه
فرقی ندارد
گير زن سرکش نيافتاده ای
اگر بيافتی
تو هم ازهمبستری محرومش می کنی
هر قدر که سکسش خوب باشد و
هر قدر قيافه اش خوب باشد
و هرقدر روی فرم باشد و
هر قدر کتاب بخواند
و هر قدر باکلاس باشد و
هر قدر باهوش باشد و
هر قدر پولدار باشد و
....
فرقی ندارد
آدم ها کم پيش می آيد از اسارت لذت ببرند و از اسير کردن زجر بکشند
معمولا
آدم ها دوست ندارند در انحصار کسی باشند
و دوست دارند کسی را در انحصار خودشان قرار دهند
واقعيتی است
راستی من اصلا قبول ندارم که تصور واقغی تر از حقيقت است
ببخشيد نامربوط بود
...
خلاصه اينکه
رفيق يا غريبه
آدم ها شبيه هم اند
در شرايطی متفاوت
گرچه اين دليلی بر خوب بودن تمام آدم ها نمی شود
ولی خوب بودن با اينکه خوب است
افتخار چندانی ندارد

4 Comments:

Anonymous Anonymous said...

اصلا
اصلا نامربوط نیست
اگر من مرد نباشم و تو زن
...
اگر من یک دستم را در جنگ داده بودم
با یک دست دیگر باغچه بیل می زدم
...
من آن دست دیگرم را
گذاشتم لای گوشت های تن یک نفر دیگر
وقتی که خوب خون آمد و لیچ افتاد
شروع کرد به لغزیدن در میان تنش
چیزی که من از تو می فهمم
تو زن نیستی
من مرد نیستم
چرا که شیطان مرا به جهنم برد
اما نگه نداشت
...
اینکه می گویم لنگ می زند
برای این است که زن نیست
چون زن ، لنگ نمی زند
می رقصد و کرشمه می آید
اما مرد می رود جبهه و با پای لنگ می آید
می نشیند تصاویر مواج زن را می بیند
و فکر می کند یا تصور
اگر مرد بود
اکنون قسمتی از تنش در میان تن این زن می لغزید
و از روی صندلی چرخ دار
به جهنم می لغزد
*
نه نا رفیق ، نه نا غریبه
یک نفر در آن سر دنیا
که می گوید الگوریتم زنها
بسیار پیچیده است
و اگر لنگ می زند برای این است که نیست
(به قول خودت)
یا می خواهی تصور کنم که نیست !!!
می گفتم ، آنقدر پیچیده است
- حتی از شینیون موهایشان-
که خودشان هم نمی توانند حلش کنند
و بی خیال
و مرد می نشیند بر سر Start
و تا End می لغزد به جهنم.
...
اگر من زن نبودم
نمی دانستم هوش مصنوعی یعنی چه
و نمی توانستم شعر بگویم
اما چون زنم
جادوگری هم می کنم
قصه های قشنگی هم می گویم
و سعی می کنم خودم را
چون حفره ای نشسته به کنج غاری در دل کوهی که پوشیده از درختان بلند است
مخفی کنم از چشم نظاره گری
اما تو مردی
چون رفته ای به بالای قله برفی
سوار تیوپ بادی شده ای و پرچمی در دست
فریاد می کنی و بلوا
آهای نظاره گران هرزه مست
من از میان شما رخت خواهم بست
و از میان این همه نگرانی
می لغزم به سوی جهنم .
*
تا به حال شده کمی فکر کنی که چرا می نویسی ؟
من زیاد خواننده نیستم
اصلا صدایم هم خوب نیست
...
اگر به تو می چسبد
پس لابد از تن من باز می شود
این هم روشی برای عشق بازی است
اما اگر برای تو هست
برای من از سر باز کردن است
این کلمه های کلفت کرم خورده کم رنگ
که دور سرم مثل عمامه پیچیده
و نمی گذارد به سر بخوابم
...
ابراز علاقه نکن
فحش نده
فریاد نزن
گول نخور
اینها همه اش تکراری است
تا فردا مثل امروز باشد
اینها را که می گویی من نمی فهمم
نه فارسی را نه انگلیسی را
زنم می گوید ، زبان بوسه و تن را
من هم ادعایی ندارم
اما گه گاه محتاج چای خوردن می شوم
و عنکبوتی که بیاید
این مگس واژه های لعنتی را از دور سرم بگیرد
و رک و راست به او می گویم
من فقط سرم درد می کند
وگرنه نه شعر می گویم
نه حرف می زنم
و نه از روی صندلی به قعر جهنم می لغزم
*
من نگفتم ، یک نفر دیگر می گفت
به سراغ زن اگر می روید
با تازیانه بروید
چون زن هم ، مثل حقیقت سرکش است و سراب
برای همین است که می گویم می لنگد
چون زن
هر قدر که سکسش بد باشد و
هر قدر قيافه اش زشت باشد
و هرقدر خارج از فرم باشد و
هر قدر کتاب ندیده باشد
و هر قدر بی کلاس باشد و
هر قدر خرفت و فقیر
باز هم سرکش است و سراب
...
و مرد
با تمام افتخارات تاریخی اش
و امتیازات متعدد مردانگی اش
در اوج بلندای قله ی برفی
التماس می کند، التماس می کند
التماس می کند
نگاهم کنید
می خواهم بلغزم به جهنم
*
داشتم می گفتم
گاهی فکر نمی کنم که چی بگویم
و گاهی بیشتر فکر نمی کنم که چرا می گویم
گاهی اینقدر حرف می زنم که خوابت ببرد
و در خواب ببینی که واقعیت دارد
من هم به تو خیانت کردم
نا رفیق نا غریبه
اسارت خواستنی نیست
که بشوی با بکنی
اسارت اتفاقی است
مثل این تماسی که با تو گرفتم
تا این چهار بند بسته بر سرم را
بلغزانم به جهنم
...
نا مربوط منم
که نمی دانم اینجا چه می کنم
...
راست می گویی آدم ها شبیه هم اند
و این دلیل بد بودنشان است
ربطی به شرایط ندارد
به هر حال برای بد بودنشان
می لغزند به جهنم
***

Friday, October 13, 2006  
Blogger namard_24 said...

injuri fayde nadare...rastesh man daghighan nemifahmam chi migi, unghadi ke fek mikoni bahush nistam, moteasefane manam neveshtanam chandan khub nis ke manzuramo beresunam, be har hal...sharmande...hal dashti, dus dashti, misarfid, michasbid, arzeshesho dash, man arzeshesho dashtam, chemidunam kholase ye jamo tafrigh kon, natije dad, bia chat mikonim...

Sunday, October 15, 2006  
Anonymous Anonymous said...

ohum khub budan eftekhar nadare
:)

Tuesday, October 17, 2006  
Anonymous Anonymous said...

....

Tuesday, October 17, 2006  

Post a Comment

<< Home