هيچ چيز بدتر از اين نيست
که آدم ساعت 4 صبح از خواب بپرد
و يادش بيايد
که دلش برای خوابيدن با يکی تنگ شده است
و بخواهد با يک ارگاسم خوب جايش را پر کند
و بعد از ارگاسم گريه اش بگيرد
معنی اش فقط اين می تواند باشد
که دلت بدجوری تنگ شده
با اين چيزها هم نمی شود سرخودت را شيره بمالی
بد وضعی شده است
زندگی روزبروز سخت تر می شود
تا به حال اين قدر احساس بدبختی نکرده بودم
اينکه آدم به اوج لذت برسد
و گريه اش بگيرد
اين کمی احمقانه است
اگر گريه از سر هيجان بود قابل قبول بود
بدبختی اين است که از سر بدبختی بود
اين خيلی دردآور است
که آدم محتاج کسی باشد
اين بخشش خيلی دردآور است
1 Comments:
: )
Post a Comment
<< Home