نامرد

"اگر تکیه گاهی به من دهید دنیا را تکان می دهم"

Wednesday, May 17, 2006

يک قرص نان اگر شکم يک نفر ر ا فقط سير می کند
اگر تقسيم شود ديگر يک نفر با آن سير نمی شود
يک نخ سيگار اگرفقط رخوت يک نفر را حاصل می شود
اگر تقسيم شود ديگر رخوت يک نفر را کفاف نمی دهد
يک اسکناس اگر طمع يک نفر را فرو می نشاند
اگر تقسيم شود ديگر طمع يک نفر را فرو نمی نشاند
لذت اما از جنس ديگری است
لذت، يک قرص نان و يک سيگار و يک اسکناس را
...راحتتر از آنکه فکرش را بکنی تقسيم می کند
لذت تقسيم نمی شود
اما اگر تقسيم شود بزرگتر می شود
...زيباتر می شود
**************************************
دلم اين بار برای چشمانت تنگ شده است
در اوج خلوت های شبانه مان
آنگاه که زيبايی تمام همخوابگی های عالم
زير پوست تن هامان
فرياد می شد
آنگاه که دريای چشمانت
...از موجهای لذت پر می شد
مرده ای را می ماندی
که به آرامش هزار ساله رسيده است
***
و آنگاه که اوج لذت
در فشار دستان کوچک من
بر بازوان استوار تو
به دردی شيرين مبدل می شد
دلم تنها برای چشمانت تنگ شده است اين بار
آنگاه که چشمانت می خنديدند
با تماشای مار خواهش و هوس
که در تن من می پيچيد
***
و بی آنکه
لبخندی بر لبانت بنشانی
چشمانت با من می گفت
رضايت را
که به غروری دلنشين آلوده بود
...دلم تنها برای چشمانت تنگ شده است اين بار
**************************************
اين طور که شنيده ام ارسطو می گفته اگر چشمان جوجه در بياوری دوباره دو چشم در جايش می رويد. نتيجه : ارسطو هيچ وقت چشمان جوجه را در نياورده است