نامرد

"اگر تکیه گاهی به من دهید دنیا را تکان می دهم"

Monday, May 22, 2006

درست نزديک سپيده دم
پرستوی کوچکی را ديدم
هذيان می گفت
و سرخی قلب کوچکش
...به دانه های انار می مانست
با دو بال کوچکش
آسمان را
تا جايی که در چشم من می گنجيد
در نورديد
***
هنوز سپيده دم نرسيده بود
که من به او دل باختم

حال و هوای سکس ام دوباره برگشت
چن دقيقه طول کشيد؟

اينو که ديدم هر چی حال و هوای سکسی بود از سرم پريدي

I know what you're like!
to me
you are like dark chocolate;
not too sweet
not too bitter
not too soft
not too hard
you are luscious,
and desired,
and passionate,
and wrath,
.
.
.
and enough,
you are all in one bar of dark chocolate,
how much should I wait, how much should I pay,
to have a bite of you?

"باور کن "به اتفاق جهان می توان گرفت


کارهای نيمه تمام
کاغذهای درهم و برهم
تکاليف عقب مانده از برنامه
همگی در نقش مبهم تو در خيال من
محو شده اند
احساس می کنم دخترک کوچکی هستم
که از ناتوانی خويش
در به دام انداختن پروانه ای
به تنگ آمده است
با تو، من
خالی از رنگ و ريام
آری
***
غروری را به ياد می آورم
که نم نمک در نيازی
رنگ باخت
عاجزانه اعتراف می کنم
انتظار
روزی مرا درهم می شکند
انتظار
بهترين و بدترين تنبيه هاست
***
نمی دانم آيا
تشنگی من با تو برابر است يا نه
نمی دانم آيا
رنگ تند شهوت من که به حسرت می گرايد
تو را مجاب می کند
تا از آن تصوير محو در آيی
و زنده و راستين
...در وعده گاه من حاضر شوی
اما می دانم
آنچه مرا چنين به عجز خوار داشته است
مرا روزی که با تو باشم
بی نياز خواهد ساخت
روزی که با تو باشم
...ای کاش که دور نباشد
**********************************
پ.ن.اگر متوجه نمی شيد چرنديات منو، دو علت داره: اول اينکه چرندياته، دوم اينکه مخاطبش فقط يه نفره که حتی از اونم انتظار ندارم بفهمه
پ.ن.ن. تيتر فقط نوعی سو استفاده از آثار ادبی است که در جهت به دام انداختن پروانهه به کار رفته است و عکس متعلق به پروانه ای نادر است که خودتان اگر حال داشتيد اسمش را پيدا کنيد؛ من به دلايل امنيتی نمی توانم