نامرد

"اگر تکیه گاهی به من دهید دنیا را تکان می دهم"

Saturday, November 04, 2006

تا به حال شده احساس کنی الان وقتی هست که بايد گورتو گم کنی
خيلی مودبانه
بدون کولی بازی
بدون جلب توجه
سرتو بذاری بميری
صداتم در نياد
چون ديگه نمی تونی تحمل کنی
چون رک و راستش
کم آوردی
خسته ای
اونقدر خسته
که هر چی می بينی
حالت تهوع می گيری
می خوای بالا بياری
همه رو باهم
عقده هاتو
غصه هاتو
کمبودهاتو
نگرانی هاتو
فک و فاميلتو
دوستاتو
خاطره هاتو
نيازهاتو
همه رو باهم
اين جور موقع ها
بيشتر دلم می خواد به جای بالا آوردن
يکی رو بکنم
به طرز وحشيانه
توی احمقم مثل گاو نگاه نکن
دخترها بهتر از پسرها می تونن بکنن
اگه بخوان
همه جوره هم می تونن
همه مدلشو
به هر حال
الان حالم اين جوريه
خسته ام
يا شايدم خسته نيستم
انرژيم زياد می شه اين جور موقع ها
زورم زياد می شه
حس گنديه
ولی عجيبه
فکر کنم دارم از مرز جنون معقول میگذرم
از همون جنون همه گير معمول
دارم می رسم به اونجا که
ديگه به آدم می گن روانی
می برن آدمو تيمارستان
به آدم می رسن و
آدم هر قد بخواد می تونه ديوونه ها رو بکنه
و هر کاری هم بکنی
می گن آخی ديوونه است بيچاره
جوونم هست
آخی
خوشگلم هست
حيف
فکر کنم دارم وارد مرحله خوبی از زندگيم می شم
خدا رو شکر