نامرد

"اگر تکیه گاهی به من دهید دنیا را تکان می دهم"

Friday, October 06, 2006

از تو سپاسگزارم که مثل من
از رو نمی روی
ولی بايد بگويم
که گند زدی
سينه های من به تو ربطی ندارد
حتی اگر تمام آخر هفته ها با تو بخوابم
از تو حمايت نخواسته بودم
حسادتت را کنار بگذار
من از حسادت خسته ام
ديگر اين که
مست می کنی توی خيابان
جلوی همکارهای من داد و بيداد راه ننداز
من آبرو دارم
گر چه باز هم همه اين ها دليل نمی شود
من از آخر هفته چشم بپوشم
برای همين از تو سپاسگزارم
که از رو نمی روی مثل من
...
واقعا می لنگد رفيق
راست می گويی

حق با تو است رفيق
لنگ می زند
بدجور هم لنگ می زند
تازه غير از اين هم
من همه چيز را آن طور که هست نمی نويسم
خيلی تفاوت دارد
نوشتنم افتضاح است
واقعيت قبيح تر از آن است که من می نويسم
چيزی که به چشم من خوش بيايد
از کجا معلوم
به چشم رفيقه ديگری خوش باشد
نوشته های من همه شکل احساس من را دارند
که می لنگد
***
راست می گويی
هر کسی طبعش يک طوری است
مال من بدبختی چلاق است
می لنگد
جدی می گويم
حالا که خوب فکر می کنم
خيلی هم می لنگد
انگار يک پايش کوتاه تر است از آن يکی
تعادل ندارد
دليلی دارد حتما
فکر کنم خودم چلاقش کرده ام
بلايی سرش آورده ام
قبلا ها
فکر کنم قبلا ها چلاق نبود
ولی بدبختی اين جاست
من چلاقش را بيشتر دوست دارم
می دانی
اعتماد چيز خوبی نيست
خوب است
اما کمر آدم را می شکند
من منطق دارم
من خوبم
برای همين است که اعتماد برايم تجويز نکرده اند
می گويند برای من عوارض بدی دارد
قبلا ها اعتماد کردم
به بنده خدايی
عوارضش خيلی بد بود
الان ديگر نا ندارم دوباره امتحان کنم
مجبورم بگويم
همين که هست
کاريش نمی شود کرد
من به کسی محتاج نيستم
مشتاق شايد باشم
محتاج اما نيستم
راست می گويی رفيق
می لنگد
خودم می دانم
ولی اين جوری بيشتر خوش می گذرد
بيشتر می چسبد
کسی هم به خودش نمی گيرد چيزی
همه چيز مرتب و حساب شده می ماند
بدبختی و دردسر ندارد
می دانم می لنگد
فکر کنم تمام فاسق هايم می دانند که می لنگد
می دانم
اين طوری بيشتر می صرفد آخر