نامرد

"اگر تکیه گاهی به من دهید دنیا را تکان می دهم"

Sunday, December 17, 2006

هيچ چيز بدتر از اين نيست
که آدم ساعت 4 صبح از خواب بپرد
و يادش بيايد
که دلش برای خوابيدن با يکی تنگ شده است
و بخواهد با يک ارگاسم خوب جايش را پر کند
و بعد از ارگاسم گريه اش بگيرد
معنی اش فقط اين می تواند باشد
که دلت بدجوری تنگ شده
با اين چيزها هم نمی شود سرخودت را شيره بمالی
بد وضعی شده است
زندگی روزبروز سخت تر می شود
تا به حال اين قدر احساس بدبختی نکرده بودم
اينکه آدم به اوج لذت برسد
و گريه اش بگيرد
اين کمی احمقانه است
اگر گريه از سر هيجان بود قابل قبول بود
بدبختی اين است که از سر بدبختی بود
اين خيلی دردآور است
که آدم محتاج کسی باشد
اين بخشش خيلی دردآور است

سنجاقک
خاطرات موتورسيکلت
دفترچه
بيلی اليوت
ويلن قرمز
دختری با گوشواره مرواريد
شاملو
فروغ
مفهوم کلی تاريخ
تاريخ ايران باستان
مادر
کاپيتال
حافظ
زمينه تکامل اجتماعی
تبارشناسی اخلاق
پابلو نرودا
از تمام اين ها فقط يک چيز خوب باورم می شود
درخت ها جوانه می زنند
سبز می شوند
به رغم آتش سوزی ها
به رغم تمام بادهای خشک گرم
به رغم سرما، زمستان
به رغم تمام تلفاتی که می دهند
تمام شاخه هايی که می شکنند
برگهايی که به باد می روند
نمی گويم اميدوارند به چيزی
ولی مطمئنا
قدر زندگی را می دانند
...من هم
زندگی ارزشمند است
...ارزش زنده ماندن را دارد