نامرد

"اگر تکیه گاهی به من دهید دنیا را تکان می دهم"

Saturday, November 18, 2006

تمام رگهای من
تمام نگاههايم
تمام تنم
پر است
از شيره شيرينی
بی رنگ
می تراود کم کم
از نوک انگشتانم
لبهايم
چشمانم و پستانهايم
و تن تو را
می آلايد
می پوشاند
...
آتشی است در من
هوسی است در من
می درد گاهی
افسارش را
کف دستانم
قعر چشمانم
کمرم
پاهايم
همه فرمانبر اوست
ديوی در من هست
شورشگری
گردابی
دامی
هوسی در من هست
بيش از دستانم
بيشتر از لبهايم
پستانهايم
کمر باريکم
يا سپيدی رانهايم
بيش از همه شان
دل تو
ديوانه اوست
بسترم تا گرم است
بيا
...

اين نقد بگير و دست از آن نسيه بدار
کاواز دهل شنيدن از دور خوش است