نامرد

"اگر تکیه گاهی به من دهید دنیا را تکان می دهم"

Monday, August 07, 2006

چند تا گل چيدی برايم
چند تا ستاره شمردی به يادم
چند تا قطره اشک ريختی به پايم
چند تا بوسه فرستادی با باد سر راهم
همه شان به تخمت
چند بار وايساده شاشيدی برايم
چند بار خودارضايی کردی به يادم
چند نفر را کرده ای که جای خالی من را پر کنی
ها؟
اين ها برايم مهمند
بقيه به درک
حرف مردم هم
بيمار جنسی ام؟
باشد
هستم
باز اگر کسی خواست
می تواند ببندد به من
راستش برايم مهم نيست
اين ها را جواب بده زودتر
اين ها برايم مهمند
شرمنده که بلد نيستم رمانتيک باشم
از چيزهای رمانتيک گريه ام می گيرد
تمام ذوق جنسی ام کور می شود
ترجيح می دهم به جای يک شب رمانتيک با شمع و گل رز
يک گرگ و ميش وحشيانه داشته باشم
نان خشک هم باشد بد نيست
گشنه ام می شود بعد از سکس
شرمنده ام
من اين جوری ام
کاريش نمی شود کرد
از همان اول ها هم همين جوری بوده ام
دست به نقدم
هر جا که فکرش را بشود کرد
کردن را می توانم آنجا به انجام برسانم
هنر بزرگی نيست
به اش نمی بالم
هر زهرماری هست
من دارمش
خيلی دارمش
نوعی بدبختی است
و در نوع خودش بی نظير است
يادت نرود
اين ها که پرسيدم مهمند
...يادت نرود

خسته ام همه اش
از همه چيز خسته ام بدبختی
درجه افسردگی ام روز به روز بيشتر می شود انگار
اوضاع خراب است
بايد مسکن موقتی گير آورد
مخدری چيزی
وگرنه با اين شتابی که من گرفته ام
اگر بخورم به ديوار
هيچی ازم نمی ماند
ببخشيدم رفقا
اگر حرکت غير اخلاقی از من سر زد
اثر مسکر است
تقصير من نيست
از حالا گفته باشم
نعشگی می دانم بد است
خماری بدتر است جان شما