حالا که می دانم
چشمان نازنينت بسته اند
حالا که خواب
تو را می برد آرام
تا سرزمين هزار رنگ خيال
آرزو می کنم
خواب مرا ببينی
***
در شقيقه هايم
سينه هايم
دستانم وگيسوانم
عطر هزار گل وحشی را پنهان کرده ام
عريان و پرخواهش
تشنه و مست
بر سر راهت خواهم نشست
تمام خوابهايم راکه تو دزديدی
پس خواهم گرفت
و برای مجازات
چشمهايت را خواهم بوسيد
خوابهايت را خواهم دزديد
و اگر خسته شدی
باز هم نگهت خواهم داشت
صورتت را بين سينه هايم
دستانت را بر شقيقه هايم
وپاهايت را به پاهايم
قفل خواهم کرد
تو را پياده به دشتی خواهم برد
که مهتاب آنجا حکم می راند
با تو خواهم خوابيد تا صبح
با تو خواهم ماند
....با تو خواهم ماند