نامرد

"اگر تکیه گاهی به من دهید دنیا را تکان می دهم"

Friday, August 25, 2006

روی يک سطح نرم دراز بکشيد
لحافی فرشی چيزی
تخت هم بد نيست
پاها را عمود بر امتداد کمربه بالا بگيريد
بعد زانوها را خم کرده
کف پاها را مقابل هم
به هم مماس کنيد
پاها را به سمت سر متمايل کنيد
و زاويه ران ها با کمر را تا جايی که می توانيد
کاهش دهيد
و سعی کنيد کف پاها کاملا به هم مماس باشند
طوری که ماهيچه های داخلی ران کشيده شوند
در همين حالت بمانيد تا کسی برايتان کليتوريس را بليسد
يا در صورت نبود طرف
از ويبراتور استفاده کنيد
وقتی به ارگاسم نزديک شديد
سعی کنيد ماهيچه را تا جايی که می توانيد منقبض کنيد
با آرزوی موفقيت
ارگاسم خوبی داشته باشيد

نشسته ام آرام
خيره شده ام
به خون لخته شده روی رانهايم
که کم کم خشک می شود
چشم عضو شگفت انگيزی است
زوم آوت می کنم
رنگ آلبالويی خون لخته شده
با کاشی و سراميک سفيد حمام
خوانايی عجيبی دارد
مثل اين می ماند
که زنی با پوست شيرگون
سوتين و شرت زرشکی پوشيده باشد
قشنگ است
زيبايی هميشه تضاد را در خود دارد
و خنده دارش اين جاست
در نهايت تضاد می رسد به نوعی هماهنگی
نوعی هارمونی ماندگار
خيلی عجيب است
کاش اين گيجی بپرد از سرم
خوبی اش اين است که حداقل
می دانم
دوباره يکی از همان شوک های ماليخوليايی است
...تمام می شود بالاخره

ديالوگ يک نفره

آدمها گاهی فقط خودشان را می بينند-
علی الخصوص آنها-
که ادعاشان می شود که خودشان را اصلا نمی بينند-
آدمها همه به طور ناخود آگاه خودخواهند-
علی الخصوص آنها-
که ادعايشان می شود خودخواه نيستند-
و اين چيزی نيست که بشود به اش افتخار کرد-
خودخواهی را می گويم-
آدم بايد باهاش کنار بيايد-
بايد قبولش کند-
تا اگر آن وقت دلش خواست باهاش بجنگد-
بايد قبول کرد که خودخواهی -
حالا خوب و بدش را کار نداريم-
هميشه هست-
هميشه آدم خودش را خيلی می خواهد-
حتی اگربرای يک چيزی بميرد هم-
باز هم ريشه در همان خودخواهی دارد-
به نوعی به فکر آدم بر می گردد-
همه چيز به فکر آدم کار دارد-
جالب است-
من تا وقتی که خودخواهی ام را منکر بودم-
هم آسايش روانی نداشتم-
هم اينکه بعد از پرهيز های طولانی -
آسايش روانی را از بقيه هم دريغ می کردم-
خوب است آدم کمی خودخواه باشد-
ولی قوانين خودش را نشکند-
حالا فلانِ نَنه قوانين مملکت و ملت و خدا و پيغمبر و دوست و آشنا و پدر و مادر-
گاهی فکر می کنم-
برنامه ريزی هايم خيلی کيری است-
درست تحليل نمی کنم آدم ها را-
و اين جور که تا حالا بويش آمده -
معمولا متضرر می شوم-
اين خيلی تلخ است-
حتی از آدمهای تلخ هم-
تلخ تر است-
تصميم گرفته ام من بعد-
کمی دقيق تر باشم-
نمی خواهم آنقدر ضرر کنم-
که جای ريسک نداشته باشم روزی-
آن روز، فکر کنم روز مرگ من باشد-
زندگی ام دارد به شيب ثابتی می رسد-
دارد می شود يک خط راست-
که می رود تا ناکجا آباد-
و خنده دارش اينجاست-
روی هر جايش که زوم می کنم-
يک خط صاف است
با يک شيب ثابت
که آخرش می رود به ناکجاآباد
اين خيلی دردآور است-
به هر حال -
دوستی چيز جالبی است-
بيزنسی است که نمی شود بيمه اش کرد-
در عوض به سودش هم ماليات نمی بندند-
يک جورهايی قشنگ است-
هميشه وقتی تمام می شود -
آدم يک چيزی ياد گرفته -
سود بی مقداری نيست-
يا حداقل من راضی ام-
دوستی روی هم رفته خوب است-