نامرد

"اگر تکیه گاهی به من دهید دنیا را تکان می دهم"

Saturday, April 21, 2007

دارم حيف می شوم
از دست می رود
تمام من
تمام قشنگی هايم
سينه هايم
دست هايم
لب هايم
پيچ و خم موهايم
خطوط منحنی تن هوسناکم
دارم تمام می شوم
آخرين قطره های من آب می شود
ذوب می شود
می درخشد و گم می شود
پشت تمام تو ها
پشت هوسهای من
پشت هوسهای تو
پشت ديوار بلند ترديد
پشت نگاههای من
پشت نگاههای تو
دارد تلف می شود
تازگی من
فکرهايم
باورهايم
شوقهايم
شعرهايم
خيالهايم
دارند حيف می شوند
عمر کوتاه من
دارد می دود
تا به آخر برسد
و تو نمی دانی
هيچ کدامتان
تمام تو هايی که می شناسم و نمی شناسم
تمام تو هايی که با من بوده اند و خواهند بود
لحظه ای
برای سيگاری
قهوه ای
يا همخوابگی کوتاهی
دارم تمام می شوم
آهای با تو ام
دارم به آخر می رسم
و اين منصفانه نيست
زيبايی هايم دارند تلف می شوند
در دستهای تو
در پيچ و خم تنت
در چشمهای بی تابت
تازگی ام دارد حيف می شود
در نگاههای تحسين آميز تو
در لبخند های لبريز از هيجانت
در اشکهايت که برای من می ريزی
دارم حيف می شوم
...