نامرد

"اگر تکیه گاهی به من دهید دنیا را تکان می دهم"

Friday, August 11, 2006

گم شده ام
پيدايم کن
با دستهايت
چشمانت آنقدر که بايد خوب نمی بينند
يا شايد جرات ديدن ندارند
دستهايت بهترند
من شکسته ام انگار
دو دست زير چانه
دو آرنح روی زانو
ميان تاريک و روشن سپيده دم
دستانی مهربان می خواهم
که پيدايم کنند
بی آنکه غوغايی بيافرينند
همه در خوابند
تو نيز هم
...

دارم می ميرم
عاجزم
خرابم
آينه من را نشان می دهد
وحشی و هيز
چشمانم دارد با ولع
پستانهايم را می بلعد
دارم می ميرم
خرابم
چشم بر نمی دارم
پلک نمی زنم
آينه
من
لخت
تمامی ندارد اين کابوس
تمامی ندارد اين هوس
تمامی ندارد
تمام عذابم اين است
نيست دستی که بفشاردم
نيست پيکری که تشنه به رويش بيافتم
نيست
فعلا نيست
فعلا نيست
فعلا نيست
فعلا نيست

تمام خواهش ها از من
تمام بخشش ها از تو
زنانگی اگر بخشيدن است
من ندارم ذره ای
تمام هيجان از آن من
تمام آرامش از تو
زنانگی اگر آرامش است
من ندارمش
تمام حمايت از من
تمام نيازمندی از تو
زنانگی اگر نياز به حمايت است
من ندارم اصلا
تمام ستمگری از من
تمام جورکشی از تو
زنانگی اگر جور کشيدن است
نمی خواهمش
تمام داد ها از من
تمام گريه ها از تو
زنانگی اگر گريستن است
دوست ندارمش
تمام نامردی از من
تمام مردانگی از تو
زنانگی اگر مردانگی است
به درد من نمی خورد
تمام هوس ها از من
تمام شرم و حيا از تو
زنانگی اگر شرم و حيا است
تهوع آور است برای من
تمام سرکشی ها از من
تمام رام شدن ها از تو
زنانگی اگر رام شدن است
به درد من که سهل
به درد لای جرز هم نمی خورد