نامرد

"اگر تکیه گاهی به من دهید دنیا را تکان می دهم"

Sunday, June 11, 2006

از واقعيت دورم
الان توی هواپيمام
واقعيت هم آن پايين توی يک سوراخ سنبه ای
معلوم نيست دارد چه گهی می خورد
به هر حال دست من بهش نمی رسد
بيخودی غصه نمی خورم برايش
بگذار برای خودش خوش باشد
بدبخت دهنش را گاييده ام
بايد کمی انصاف هم داشته باشد آدم

اگر با خواندن اين بلاگ درِپيت حشری می شويد
برايتان متاسفم
توصيه می کنم کمی به وضع جنسيتان برسيد
من اينجا هنوز چيز حشری کننده ای ننوشته ام
چيزهايی که نوشته ام
بيشتر مثل انعکاس آن جای خود آدم است توی آينه
چيز جديدی نيست
حتی برای شما مشتری عزيز
بهتر است بروی با دختر همسايه روی هم بريزی
به جای جلق زدن
پ.ن. من اهل فحش و فحش کاری نيستم، خيلی به خوانندگان احترام می گذارم

می دانيد چه حيوانی را دوست دارم
گاو را دوست دارم چون گاو است
خر راهم همين طور
و الاغ را که همان خر است
حشرات هم خيلی قشنگند
به خصوص عنکبوتها و کرمها
عجيبند
پروانه ها ترسناکند
با آن بالهای قشنگشان صورت چندش آوری دارند
ماهی ها احمقند
البته نه همه شان
پرنده ها دوست داشتنی اند
قبلن ها فکر می کردم که احمقند
بعد که مرغ عشق خريديم ديدم احمق نيستند
فقط حيف زرتی می ميرند
گرگها هم خوبند
زياد باهاشان گشته ام
شبيهشان شده ام
شيرو موش و پلنگ و بقيه جک وجانورها را هم
دوست دارم
از همه بيشتر اما
کوسه ها را دوس دارم
بی آنکه باهاشان گشته باشم
خيلی شباهت بهشان دارم
قيافه ام به خصوص
فکر کنم دليل مردن کوسه ها
به غير از شکار شدن
دق کردن است

آخرين روز از روزهای آفتابی
درست موقع غروب
من از اين جا می روم
دو بال سفيد بر شانه هايم سبز می شود
درست مثل او آقاهه توی فيلم اکسمِن
بالهای من هم به همان بزرگی و قشنگی خواهند بود
مطمئنم
وقتی رفتم
ديگر واقعا پشمم هم نيست که اينجا هوا ابری است
می روم آن دوردور ها
درست کنار همان پری لزبين خانه می گيرم
شايد هم اگر اجازه داد باهاش همخانه می شوم
بهش اجاره هم می دهم
بالهايش را برايش می شورم وقتی رفت حمام
آخر سخت است بال شستن
او هم اگر لطف کرد و حالش را داشت
بال مرا می شورد
زندگی قشنگی می شود
بی دردسر
زنها همين جوری لزبين می شوند

وه چه بيگانه گذشتی نه کلامی نه سلامی"
نه نگاهی به نويدی نه اميدی به پيامی
رفتی آنگونه که نشناختم از فرط لطافت
کاين تويی يا که خيال است، از اين هر دو کدامی
روزگاری شد و گفتم: که شد آن مستی ديرين
باز ديدم که همان باده جامی و مدامی
همه شوری و نشاطی، همه عشقی و اميدی
همه سحری و فسونی همه نازی و خرامی
آفتاب منی افسوس که گرمی ده غيری
بامداد منی ای وای که روشنگر شامی
خفته بودم که خيال تو به ديدار من آمد
"کاش آن دولت بيدار مرا بود دوامی

I'm deperate for a cigarette...
I still don love u
but I definitely love cigarettes

راستی می دانی
ماده گرگ گرسنه را اگر گشنه تر کنی چه می شود
بيخيالت نمی شود
حالا می دانی اگر عصبانی اش کنی چه می شود
بالاخره گلويت را می درد
اگر خيلی زبل باشی
درست آن لحظه که می پرد روی تو
فقط می توانی شکارش کنی
اگر افسونش کارگر نيافتد
اگر از او سريعتر باشی
اگر از او گرگ تر باشی
اگر از او گشنه تر باشی
و هزار اگر ديگر
باز هم ولی تضمينی نيست
ماده گرگ ها خيلی با هوشند
از تو هم باهوش تر

- How much?
- 200?
- he he...too much
- ok, 150?
- u kidding?
- 50?
- 25
- ok
- make it 10, your tits are small

دوست داشتن دردسر زياد دارد
دارم بررسی می کنم
ببينم ارزش اين همه گاييده شدن را دارد يا نه

امشب شب کثيفی است
آلوده است به هوسهای من و تو
در افق تماشاگران پورنو
در سياهی ها نشسته اند
تو نمی بينيشان
من اما هر بار که پاهايم را باز می کنم از هم
برق چشمانشان را می بينم
آرام باش
بگذار ببينند
نترس
پاداشمان می دهند
با هزار دست نامرئی
سينه های مرا نوازش می کنند
قدر مرا می دانند
بگذار چراغ خاموش باشد
نور مهتاب کافی است
پاهای لخت من با اين نور
و سينه هايم
مثل مرده ها می ماند
لبهايت داغ است
مرا می سوزاند
سينه هايم را
و شقيقه های دردآلودم را
اگر مرا برای فردا هم می خواهی
بايد از همين حالا تصميم بگيری
برنامه ريزی ام بهم می ريزد و گر نه
در من بياميز اگر می خواهی خفه شوم
می توانی دهانم را با دست ببندی
اگر می خواهی
يا گازم بگيری
يا محکم تر فرو کنی که فقط فرياد بزنم و
ديگر حرف نزنم
خواستی به سينه هايم مشت بزن
کبودی را دوست دارم
يا به صورتم سيلی بزن
اگر دوست داشتی
زنها گريه شان قشنگ است
اما من ماده گرگم
گريه نمی کنم
مطمئن باش

عذاب را دوست دارم
بيشتر از آنکه فکرش را بکنی
هرزه گری را هم
هنوز مرا نشناخته ای
دلم برايت می سوزد
گاهی وقتها
خودم از هيبت خودم می ترسم
دلم برايت می سوزد

راست است
زنها همه چيزشان قشنگ است
از سينه هايشان بگير تا وسط لنگشان
گريه کردنشان اما حرف ندارد
اين لذت بيمارگونه هميشه به آدم می چسبد
وقتی گريه می کنند
معمولا يعنی اينکه کم آورده اند
و اين خيلی لذت بخش است
وقتی تنبيه می شوند
وقتی بهشان تجاوز می شود
وقتی بهشان خيانت می شود
وقتی توی پرشان می زنند
وقتی يکی می ميرد
وقتی دلشان می سوزد
وقتی دلشان می گيرد
وقتی کتک می خورند
و وقتی می ترسند
گريه کردنشان خيلی لذت بخش است
هر کسی به نوعی از اين لذت بهره می برد
بعضی ها هم از همه نوعش
مثل من
خيلی قشنگ است
متاسفانه من زن نيستم
من ماده گرگم
وگرنه می گذاشتم تو هم گريه من را ببينی
واقعا شرمنده ام
گريه ام نمی آيد
فقط دلم اين جور موقع ها
يک سيگار و استمنا می خواهد
حالا بيخيال سيگار
الان نصف شب است، منم سيگارم تمام شده
تمام لذتش اين بار
به نبودن توست
نمی دانم چرا می خواهی هر از چند گاهی طعم آزادی را بچشم
شنيده بودم از معتادی
که هر از چند گاهی ترک می کند
...که لذتش معمولی نشود

علت اينکه آدم ها مثل بقيه ميمونها منقرض نشدند
اين بود که پوستشان از بقيه کلفت تر بود
اين که همه چيز می خوردند
به حشره و ماموت و گياه و هيچ موجود بدبختی رحم نمی کردند
به همين خاطر است که زنده ماندند
وگرنه سالها قبل زرتشان در آمده بود
اين خصوصيت پوست کلفتی را که از اجدادمان به من رسيده
خوب دارمش
بی خيالی و فرصت طلبی را هم مزه اش کرده ام
آدم ها همه شان روزی ميمون بوده اند
تازه از ميمون هم زشت تر
وحشی بوده اند
از آنهايی چس و فيسشان بيشتر از ميمون بودنشان است
بدم نمی آيد
دلم برايشان می سوزد
آخرسر شامِ منِ ميمون می شوند

زندگی تخمی تر از اين حرفهاست
من هم فاحشه سر خيابانم
همانجا سر پيچ
اگر خوب نگاه کنی
ماتيک قرمز زده ام
پشمم هم نيست که زندگی تخمی است
دارم می خندم
فاحشه ها پوستشان کلفت است
من هم