نامرد

"اگر تکیه گاهی به من دهید دنیا را تکان می دهم"

Monday, May 29, 2006

ناخن هایم کبود شده اند
لبهايم هم
دارم از درد می ميرم
در زهدانم کودک هزار ساله ای است
که سالهاست دارد خفه می شود
آی مامای زنان خودفروش
چنگالت را در زهدانم فرو کن
ديگر توان کشيدن اين بار را ندارد
کمرنحيف من
***
پاهايم می لرزد
دستانم هم
زعفران خريده بود
به دلار
همه را دم کرد
در قوری صدساله خانوادگی
همه اش را به خوردم داد
اين نطفه خفه نمی شود
***
هيولايی است کودک من
که من هنوز دوستش می دارم
مگر نه آن که از خون من است
جان گرفتنش را ديده ام به چشم
حس کرده ام او را
در تاريکی پنهان زهدانم
آی مامای زنهای خودفروش
بچه ام را زنده می خواهم
پدرش پول زياد دارد
هر چه خواستی به تو خواهم داد
***
صبح شد باز
به انتظار شب بايد نشست
ماما از بی آبرويی می ترسد
من نيز هم
... بايد به انتظار نشست

Dear Mr. Monster,

I have thought about you for a while, I have thought about your cozy cave and your mushy tail, and finally I want to tell you that, besides your mushy tail and big teeth and your hairy butt, you have something special and good which makes me stay and wait here in the darkness till your big shiny eyes appear. You smell, you snore, you lick yourself, you may have many nasty habits but I think you are a lovely creature overall.
I leave this message for you here, cause I think I can't shout this whole letter nonstop (otherwise you wont hear it, you are soooooo tall man!) and you get tired easily.
please take care of yourself and remember not to squeeze my waist next time, I was about to throw up!

many many kisses
namard

هوا هوای لواط است

ذوق زدگی های بی جا، برنامه ريزی های عجله ای برای سفر، لبخندهای عجيب غريب، شب زنده داری های پی در پی ، بی تابی های بی مورد، بدتر از همه حمامهای نصف شبی، مشکوکش کرده... هوای خانه بوی شک می دهد، بوی خيانت، بوی وقاحت می دهد، هوا هوای لواط است