نامرد

"اگر تکیه گاهی به من دهید دنیا را تکان می دهم"

Tuesday, August 15, 2006

موجود ترسناکی ام آيا؟
اگر هستم چرا دنبالم می آييد
شايد ظاهرم غلط انداز است؟
شايد
زنهای دوروبرتان
همه ختنه شده اند؟
مگر نه اينکه هراسناکم؟
مگر نه اينکه نفرت انگيزم؟
چرا شيفته من می شويد
حتی برای همان چند دم کوتاه؟
دلم به حال شيطان می سوزد
که تمام بدی هايتان را به او نسبت می دهيد
آهای مردهای بی ناموس
شما از تمام جنده ها جنده تريد
از تمام فاحشه ها
فاحشه تر
از تمام پتياره ها پتياره تر
نمی گويم بَديد
شما پستيد
و بوی تعفن انگيز حماقتتان دل اجدادمان را
بوزينه ها را
نيز بر هم زده
کدام غريزه؟
کدام شهوت؟
شماييد
خودتانيد
دلم به حال شيطان می سوزد
با آنکه افسانه ای بيش نيست
و به حال خدا
که اگر بود
تا به حال
از خنده مرده بود
...

اتاقم کوچک است
اما دنج است
به حياط راه دارد
يک در شيشه ای
و يک پنجره گنده
می شود در رفت و توی حياط
يواشکی سيگاری دود کرد
اتاقم نور گير دارد توی سقفش
و کمد هايش آنقدر گنده اند
که تويشان تمام خرت و پرت های من جا می شود
فقط کمی کوچک است
اما شرط می بندم می شود تويش با خيال راحت خودارضايی کرد
يا کسی را بدون آنکه کسی بفهمد
آورد تويش و حالی کرد
اتاق من خيلی دنج است
تقريبا شبيه خودم