نامرد

"اگر تکیه گاهی به من دهید دنیا را تکان می دهم"

Sunday, July 16, 2006

از تمرين و خود ارضايی خسته شده ام
آهای ايها الناس
من تنم می خارد
بگذاريد باهاش بخوابم
برای يک ساعت چشم دريده تان را ببنديد
يا درويش کنيد
آهای ايها الناس
ولع چندش آور تان را
بی چشم و رو ها
قورت بدهيد با آب دهانتان
روی تهوع آورتان را
بر گردانيد
بگذاريد باهاش بخوابم
مادر قحبه ها
اينجا کون سفيد برای گاييدن نداريم
رزرو است
برای يک ساعت
حسوديتان را ببلعيد
چشمهای دريده تان را درويش کنيد
طاقتم طاق شده است
بی ناموسها
برای يک ساعت از روی زمين محو شويد
کور شويد
بميريد
همه تان باهم
از حسودی لال شويد
خفه شويد
نمک به حروم ها
بريده ام
به گا رفته ام
برای يک ساعت فقط
برای يک ساعت
گورتان را گم کنيد

سه روز کفاف کجای آدم را می دهد؟
خودت کلاهت را قاضی کن
من طلبکار نيستم
ناسپاس هم نيستم
ولی انصافا
خداييش
سه روز کفاف کجای آدم را می دهد؟

تو را به خواب ديده ام
هزار بار
اما
ديروز
توی کافه مسخره تجريش
از هميشه قشنگتر بودی
نور شمع بود و
دود سيگار من و
دخترهای بزک کرده
و پسر های کونی پولدار
پول جيبشان
گواه گردی پستانهای دختر ها بود و
لبخند دختر ها
گواه رضايت پسرهای کونی از پستانها
لبخند آميخته به غرور
بيچاره جنده ها
اسمشان بد در رفته
زن های شوهر دار
دختر های نامزد دار
خودشان را فقط به يک نفر می فروشند
اسير يک پسر کونی می مانند
تازه افتخار هم می کنند
گلی به جمال جنده ها
همانجا بود که يادت کردم
دلم برايت تنگ شد
تو رو به جان عزيزت قسم
پول غذا را با پستان من برابر نکن

تشنگی تو
برای آب
ای گل کوچک ناز
اميد کوچکی است
شايد
برای ابر آواره و بيتاب
دلتنگی تو
ای گل کوچک ناز
گر چه شيرين نيست
دليل کوچکی است
شايد
برای برآمدن آفتاب
گرچه کوچکی و ظريف
يا
ترد ودل نازک و لطيف
پژمردگی تو
ای گل کوچک ناز
بهانه کوچکی است
شايد
برای درک هزار لحظه از ياد رفته ناب

يک باکس سيگار را تمام کرده ام
حالا به گه خوردن افتاده ام
کاش حس جنسی آدم هم تمام می شد
سگ پدر تمامی ندارد