نامرد

"اگر تکیه گاهی به من دهید دنیا را تکان می دهم"

Friday, September 01, 2006

هر چه فکر می کنم
می بينم
زندگی فقط سکس نيست
نمی تواند باشد
عجيب است
دليل اولش تو هستی

من پشمم هم نمی شود
وقتی مردی نيست
که مثل سگ دنبالم باشد
يا دوستم داشته باشد
يا مثل نوکرها برايم خم و راست بشود
يا مثل کس خل ها برايم خرج کند
يا مثل گاو نربرای من با شاخ برود توی شکم مرد ديگری
...
من به مردها محتاج نيستم
و فکر کنم برای همين است
مردها
يا مثل سگ دنبالم هستند
يا دوستم دارند
يا مثل نوکرها برايم خم و راست می شوند
يا مثل کس خل ها برايم خرج می کنند
يا مثل گاو نر برای من میروند توی شکم همديگر
...

دلم برای تو تنگ شده است
و خنده دارش اين جاست
که تمام معشوق ها و فاسق ها و بوی فرند ها و رفيق ها و دوست ها و آشنا هايی
که آدرس بلاگ من را دارند
فکر می کنند دلم برايشان تنگ شده
حقه خوبی است
دهن مردم را می بندد
کار آدم را راحت می کند
و جالب اين است که احتمالا
دلت برای يکی تنگ شده که ربطی به هيچ کدام از گزينه های فوق ندارد

راستش را بخواهی
خيلی درگير بوده ام
درگير
نه جوگير
بدختی زياد سرم آمده
وگرنه به يادت بوده ام
حقيقتش اين است
همين که گفتم
حال ندارم مطلب را بشکافم
می خواستم بگويم دلم برايت تنگ شده و اينها
ولی حال ندارم
می خواستم رمانتيک باشم
برايـت ماچ بفرستم و اينها
باز هم حال ندارم
وضع بدی است
حداقل کاری که می توانی بکنی اين است که
توقع بيشتر از اينی که هست
نداشته باشی
قبلا از همکاری شما سپاسگزارم
نامرد

دلم دو دست می خواهد
که مال من نباشد
و دو تا چشم که باز هم مال من نباشد
دو لب
دو سه تا دندان
با يک موزی چيزی
که باز هم مال من نباشد
ولی همه شان با هم
مستقيم از مغز من فرمان بگيرند
بدون تاخير
---------------------------
پ.ن. چشم: عضوی است که می تواند مرا ببيند

به يادت هستم-
آنقدر که در توان دارم
و آنقدر که دلم می خواهد
و آنقدر که صدمه نبينم
و آنقدر که آزادی ام محدود نشود
و آنقدر که تو را محدود نکنم
....و آنقدر که
کس شعر نگو خواهشا-

شده است تا حالا که هوس چيزی
مُخت را مثل جذام بخورد؟
و بدتر از همه آنکه آرزو کنی
که حداقل خوابش را ببينی
و از آن افتضاح تر اين که
حتی خوابش را هم نبينی
و اين معضل اساسی
چند ماهی برود روی اعصابت؟
فکر کنم وضعم خيلی خراب است