نامرد

"اگر تکیه گاهی به من دهید دنیا را تکان می دهم"

Friday, June 16, 2006

يکی از قانونهای زندگی اين است
تازه وقتی از لباسی خوشت می آيد که بپوشی
اشتباهی با سيگار می سوزانيش
وقتی با کسی دوست می شوی
و با خودت می گويی چه دوست خوبی
فرداش طرف نفله می شود
وقتی به همه ثابت می کنی که کارت درست است
درست همان موقع می بينی اشتباه بوده
و وقتی که عاشق زندگی می شوی
درست همان موقع می ميری
زندگی چيز عجيبی است
به دلم افتاده که زياد زنده نمی مانم
اگر قبل از شما مُردم
آهای آنهايی که می خواهيد سر به تنم نباشد
اگر می خواهيد يادی از من بکنيد و
دلتان خنک بشود
به جای من
تا می توانيد زندگی کنيد
برايم بيلاخ هم بفرستيد
اما تا می توانيد زندگی کنيد
اگر قبل از شما مُردم
آهای آنهايی که دوستم داريد
اگر می خواهيد يادی از من بکنيد و
خاطره ای از من زنده نگه داريد
به جای من
تا می توانيد زندگی کنيد
خيرات هم داديد ، داديد
به من مربوط نيست
اما تا می توانيد زندگی کنيد
زندگی خيلی عجيب است
حتی از آن دختر خالدار که بويش مرا ديوانه کرده بود
حتی از تو
حتی از من
زندگی بدون من و تو و آن دختر خالدار هم
جاری است
اگر نه درگور من
در دل کوهی
کويری
جنگلی
...جايی جاری است