و من مدام ايستادم
و حسرت مردان را ديدم
که به کفلهايم خيره مانده بودند
ومدام ايستادم
و خزيدن کندشان را تماشا کردم
و ايستادم
لحظه لحظه شان را روی پيکرم ثبت کردم
و باز ايستادم
و ايستادم
و درخت شدم
پاهايم با خاک درآميخت
دستانم پر از شکوفه شد و برگ ريز
و حسرت مردان را ديدم
که به کفلهايم خيره مانده بودند
ومدام ايستادم
و خزيدن کندشان را تماشا کردم
و ايستادم
لحظه لحظه شان را روی پيکرم ثبت کردم
و باز ايستادم
و ايستادم
و درخت شدم
پاهايم با خاک درآميخت
دستانم پر از شکوفه شد و برگ ريز