نامرد

"اگر تکیه گاهی به من دهید دنیا را تکان می دهم"

Friday, June 09, 2006

من هم غصه می خورم
فقط تو که نيستی
داشتم به عنکبوتی می گفتم
که تارش را اشتباهی پاره کرده بودم
نشنيدم چه گفت
احتمالا فحش خوار مادر داد

می خواهم برای چند روز هم که شده مسايل جنسی را بی خيال شوم، می خواهم ببينم دنيا بدون اين بدبختی ها چه رنگی است...البته اگر بتوانم بی خيال شوم حتما رنگش را به تو هم می گويم

من آدم بدی نيستم
من حيوان خوبی هستم
چرا اين جوری به قضيه نگاه نمی کنند اين احمق ها؟

وقتی قاطی می کنم تازگی ها
با لباس خانه
با همان شلوار بنفش گشاد
ساعت 11 شب
می زنم به خيابان
عجيب اين است
که هر وقت قاطی می کنم
روی زمين مه است
و آسمان صاف
خيلی قشنگ است
اولش مثل گاو نرحشری می دوم
سيگارم را روشن می کنم
و بعد کم کم سرعت را کم می کنم
دود را می بلعم با تمام وجود
آن وقت
به زيبا ترين لحظه قاطی شدن می رسم
خيلی خوب است
ماه و ستاره و مه و اصلا همه چيز
قشنگ است
حتی دمپايی ها ی اُسکلی و شلوار بنفشم
خيلی شيک به نظر می رسند آن موقع
تزريقی ها حتما بيشتر حال می کنند
به هر حال من به دود قانعم
قاطی کردن هم دنيايی داردها

تو را موج های دروغ می برند
از پيش چشمان من
و تو
آغوش مرا نمی بينی
که همين نزديکی
برای تو باز است
من کوچکم
مثل گنجشک
گنجشک ها اما
خيلی کارها می توانند بکنند
دست کمشان نگير
...
می دانم به من می خندی
لبخندت را دوست دارم
اما ای کاش لبخندت
تلخ نمی بود